کافه دو فلور؛ جایی در شهر پاریس که از گذشتهها تا به امروز پاتوق نویسندگان، هنرمندان و شاعران بوده و هست. در واقع روح جاری در این کافه تاریخی، مدیون حضور هنرمندان، نشستها و بحثهای ادبی آنهاست. گاهی این گفتوگوها آنقدر طولانی میشد که گویا تمامی نداشت.
پاتوق گرم هنرمندان پاریسی
باید گفت که این کافه در ابتدا، چندان جذاب نبود و صرفا کافهای بود شبیه کافههای دیگر. شاید به همین خاطر باشد که تاریخ دقیقِ آغاز به کار آن را نمیدانیم اما احتمالا حوالی سال ۱۸۸۵ بوده است.
با این وجود، کافه دو فلور حدودا پس از گذشت ۱۰سال از عمر خود، به مرور تبدیل به مکانی مهم در پاریس شد؛ یکی از مهمترین پاتوقهای فرهنگی – ادبی این شهر.
در آخرین لحظات جنگ جهانی اول بود که کافه دو فلور هنرمندان را سمت خود کشید و گیوم آپولینر؛ نویسنده داستانهای کوتاه نخستین کسی بود که در سال ۱۹۱۷، صبح خود را کنار بخاری دیواری این کافه آغاز کرد. او در کنار کتابها و نوشتههایش، معمولا با کسانی چون آندره برتون، پل روردی، لویی آراگون و پل الوارد مینشست و گپ میزد.
اصلا خیلیها میگویند که جنبش سورئالیسم از همین کافه آغاز شده است. به هر ترتیب که بود، این کافه اسطورهای، زندگی جدید خود را از اواخر دهه ۱۹۳۰ آغاز کرد.
سارتر و کافه دو فلور
نویسندگان و هنرمندان پاریسی همیشه کافهها را نه فقط برای نوشیدن فنجانی چای، که عمدتا به منظور یافتن مکانی دلپذیرتر و گرمتر انتخاب میکردند. در این میان یکی از شاخصترین افرادی که کافه دو فلور را پسند کرد، ژان پل سارتر بود؛ البته به توصیه همسرش سیمون دوبووار.
این زوج هنرمند آنقدر از این کافه خوششان آمده بود که آنجا را تبدیل کرده بودند به اتاق جلسه و دفتر شخصیشان.
از آن زمان به بعد بود که سارتر و دوبووار تبدیل به ستونهای اصلی این کافه شدند و دو فلور؛ شهرت واقعی خود را به دست آوردند. وقتی که جنگ تمام شد، این کافه به کانون زندگی هنری و فکری شهر پاریس بدل شد. هنرمندان جوان، متفکران و دوستداران موسیقی جاز را گرد هم آورد. حتی برای چند سال، بوریس ویان، لئو فره و ژاک پرور این مکان را خانه خود کرده بودند.
با این همه، با گذشت سالیان، تغییراتی در فضای این کافه ایجاد شده و شاید دیگر به اندازه گذشته مکانی برای گپ و گفت روشنفکران و هنرمندان نباشد اما هنوز هم جایی بسیار دلپذیر و دوستداشتنی برای کافهنشینهاست. البته نباید از قیمت آیتمهای این کافه نیز غافل شد.
دیگر زمان آن گذشته که کافه نشینی ارزان باشد؛ زمانی که خیلیها ترجیح میدادند بیشتر اوقاتشان را در یک کافه دنج و راحت بگذرانند.واقعیت این است که در حال حاضر، یک عدد پای سیب در این کافه ۱۵ یورو است و اگر بخواهید یک ظرف سالاد سزار بخورید، کمتر از ۲۰ یورو برایتان درنمیآید.
اما هات چاکلت دو فلور را حتما امتحان کنید؛ دقیقا مثل تاریخچهاش جذاب و رویایی است.
در ادامه با ما همراه باشید تا کمی از خوراکیهای خوشمزهای که در این کافه سرو میشود، صحبت کنیم:
در کافه دو فلور چی بخوریم؟
کروسان
این شیرینیهای هلالی شکل و طلایی رنگ، با کره و خمیرمایهای نسبتا شیرین تهیه میشوند.
رسپی کروسان خیلی شبیه به شیرینی وانیلی اتریشی است. با این حال نوآوریهای خاص فرانسوی در این خمیر پفکی، وجود دارد. کروسانهای کافه دو فلور که با شکلات، مربا، کشمش یا حتی پنیر خامهای پر میشوند، طعم بسیار مطبوعی دارند و غالبا به عنوان صبحانه همراه با فنجانی قهوه یا چای صرف میشوند. مشتریان کافه دو فلور، صبحهایشان را اینگونه شیرین میکنند.
سوپ پیاز
سوپ پیاز فرانسوی با وجود اینکه بسیار ساده است اما امروزه به عنوان یکی از با ارزشترین و البته لذیذترین غذاهای فرانسوی شناخته میشود. سوپ پیاز فرانسوی غذایی کلاسیک با تاریخچهای بسیار طولانی است اما در طول تاریخ، رسپی آن تغییراتی داشته است.
سوپ پیاز کافه دو فلور، با تکههای نان پختهشده تردی که در بالای ظرف سوپ قرار میگیرند، بسیار فوقالعاده خواهد بود.
غیرممکن است که یک عصر سرد زمستانی، وقتی در خیابانهای پاریس قدم میزنید، از کنار کافه دو فلور رد شوید و هوس یک کاسه سوپ پیاز نکنید. این سوپ، انتخابی ایدهآل برای گرم شدن پس از پیادهروی در خیابانهای پاریس است!
ولش راربیت Welsh rarebit
ولش راربیت یک میانوعده سنتی است که پایه اصلی آن، پنیر چدار ذوبشده با کره و خامه است که روی نان تست داغ و کرهای ریخته میشود.
امروزه این خوراکی، یکی از معروفترین غذاها در جهان است که در کافهها سرو میشود. شما میتوانید یکی از بهترین و خوشمزهترین ولش راربیتها را در پاریس و در کافه اسطورهای دو فلور بخورید. خوب است بدانید که فرانسویها معمولاً، وقتی برای ناهار به این کافه میروند، ولش راربیت سفارش میدهند.
راستی نگران نشوید؛ این غذا هیچ ربطی به خرگوش ندارد. اسم خرگوش در این غذا از یک داستان قدیمی در شهر ولز آمده، گویا ولزیها هیچگاه شکارچیان ماهری نبودند و به همین دلیل شام آنها بعد از شکار، به جای خرگوش، پنیر از آب درمیآمد!